جلیل بهرامینیا
یکی از اصول مهم و ضروری برای دینداران و از رموز لطیف کامیابی در پیمودن مدارج سلوک طریق ایاک نعبد و ایاک نستعین، ملاحظهی مداوم این نکتهی گرانبهاست که طاعت و عبادت ما، حتّی در کامل ترین صور آن مانند جهاد و شهادت، شرط نجات است نه ضمانت آن؛ این دقیقه گو این که در مقام ادّعا مورد اعتراف و قبول همهی ماست، امّا فریبندگی زندگی اجتماعی و وسوسهی نفس بدفرما غالباً ضرورت یادآوری دائمی آن و تنظیم نوع سلوک دینی و اجتماعی در پرتو آن را از ما میستاند و در نتیجه ما را به دو آفت دین سوز و ویرانگر مبتلا میسازد:
1) ناز در رابطه با خالق
2) غرور در رابطه با مردم
یعنی به علت غفلت از نقش شرط گونهی ایمان و عبادت در نیل به رستگاری، فرد دیندار تدریجاً با مشاهدهی کثرت عاصیان و اطّلاع از وجاهت دینی خود در اجتماع، فریفتهی تلبیس ابلیس میشود و به بلای تکیه به طاعات و استکثار عبادات گرفتار میگردد و چنان میپندارد که بهشت در انتظارش، چراغانی شده و حوریان و غلمان، روزها را فقط با شوق وصال او به شام میرسانند؛ از این رو، در خیالات خام خود به جای ابراز نیازمندی بیشتر به خدا، از او طلبکار میگردد و به فرشتگان تحکّم میکند که مبادا از سر کاهلی، ارجاع برگ دوم سند عباداتش به خدا را فراموش کنند و از درجات او در بهشت بکاهند!
از سوی دیگر، به مردم که مینگرد از این که همه به علت محرومیت از تقوا و طاعتی همانند او، روانهی دوزخاند دل به حالشان میسوزاند و با حالتی حاکی از اعتماد کامل به رستگاری، در برابر التماس دعای ایشان، دستی بر محاسن طاعت نمایش میکشد و اظهار میدارد: « لا تُخاطِبْنی فی الذین ظَـلَموا، إنّّهُمْ مُغْرَقون » ! بدین ترتیب، وی نیز همانند فریفتگان قدرت و ثروت، امّا با تفاوت در انگیزه و بر اثر ابتلا به غرور تدین، دیگران را با دیدهی تحقیر و تخفیف مینگرد و با هدف حفظ ابّهت معنوی و نیالودن دامن ملکوتی خویش به مفاسد اختلاط با ضالین و مغضوبُ علیهم، کمتر در انظار عموم ظاهر میشود و کمتر با بیتقوایان درمیآمیزد ...!
اینها همه ناشی از این است که ما به علت غفلت یا تغافل از موازین قرآنی عبادت، خدابینی را به خودبینی، فروخته و به خطا، چشم به نماز و روزهی ناقص خود دوختهایم و دل به انفاق و جهاد خود خوش کردهایم! بیخبر از آن که سردار بیهمتای عرصهی عبادت، پیامآور محبوب اسلام(ص) پس از ادای آن همه عبادت و مجاهدت، به برکت اطلاع و یادآوری مداوم عظمت خالق و ارزشمندی بهشت، در کمال حقشناسی و انصاف و بدور از هرگونه شکستهنفسی آلوده به فخرفروشی میفرمود:«ما عبدناک حقّ عبادتک و ما عرفناک حقّ معرفتک» و به منظور تعلیم و ترسیخ آموزههای رهگشای دین، در جمع اصحاب کرام(رض) اعلام میکرد:هیچ شخصی را اعمالش به بهشت نخواهد بُرد!صحابه عرض کردند:حتّی خود شما ای پیامآور خدا؟! پاسخ فرمود: آری، حتّی خود من! مگر این که خدا مرا با لطف و مهرش بنوازد! آری این گونه بود فهم دقیق و تواضع رفیع پیغمبر خدا؛ زیرا میدانست که نشانهی مؤمن نه تکیه به طاعت و عبادت، بلکه اعتماد به لطف الهی و چنگ زدن به ریسمان رجاست:« والّذین یؤتونَ ما آتَوْا و قـُلوبُـهُمْ وَجِلَهٌ أنَّهُمْ إلی ربّهِمْ راجعون»مؤمنون/ 60: مؤمنان راستین کسانی هستند که در عین ادای تکالیف، نگرانند که راهی حضور پروردگارشان هستند. نگران از این که مبادا تکالیف را با شرایط و ضوابط شرعی به جا نیاورده و از قبولی در دادگاه الهی، محروم مانده باشند! راستی اگر عیبپوشی و گذشت یزدان در کار نباشد، که را آن اندازه جرأت و سخترویی هست که اعمال ناچیز و ناقص خود را در خور آستان اقدس الهی بداند؟! یا آن جا که یوسفان، در عین بهرهمندی از مقام نبوّت، ملتمسانه از خدای خود تقاضای توفیق حسن ختام می کنند و آن جا که خوفِ از کف دادن ایمان در تحوّلات روزگار بوقلمون، جان و روان اولیا را مضطرب و پریشان میسازد، جز نادانان و ناپختگان، که را چنان بلاهت و تهوّری هست که اندک طاعت کذایی خود را به رخ بندگان بکشد و به خلق خدا حشمت پارسایانه بفروشد؟!
بیاییم با ملاحظهی دائم نقش طاعت در رستگاری و این که تدین ما در بالاترین سطح خود، یعنی حتّی در مرتبهی هجرت و جهاد، صرفاً نشانه و بهانهای برای امیدواری است(بقره/218)، اولاً نه طلبکارانه بر خدای خود بخروشیم و نه به عُجب طاعت بر بندگان، فخر بفروشیم و توجّه کنیم که نشانهی اصالت و مقبولیت عبادات ما این است که فزونی آن ما را در ارتباط هم با خالق و هم با مخلوق، فروتنتر و بندهتر کند؛ یعنی افزایش آن، بر احساس ممنونیت و فقر ما در برابر آفریدگار و دلسوزی و مهرورزی ما نسبت به مخلوقات بیفزاید؛ چنان که از امام عبدالقادر گیلانی(رح) نقل است که میفرمود:« لا یضْحَکُ فی وَجْهِ الْفاسِقِ إلّا الْعارفُ » . ثانیاً با جدیت و صداقت کامل، همچون عمر بن خطاب(رض) که میگفت:« به خدا اگر سهم امّت اسلامی از دوزخ فقط یک نفر باشد، میترسم که آن یک نفر من باشم»، با چشمی گریان و دلی هراسان(قلوبهم وَجِلَه)از نقص توشه و ابهام عاقبت، سر خجالت به زیر افکنده و دست تضرّع برداشته، از شرّ طاعتی که ناز آورد و نیاز ببرد، به یزدان بینیاز پناه ببریم و همنوا با بلبل شیراز دعا کنیم:
بضاعت نیاوردم الا امیــــــد
خدایا! ز عفوم مکن ناامید!
نظرات
زیبا بود و دلنشین............<br /> ایوب.ش.